مریم چرا با ناز و با افسون و لبخندی
به جانم شعله افکندی، مرا دیوانه کردی
امشب که بارانِ غم از هر دیده میبارد
دلم در سینه مینالد
مرا دیوانه کردی،
مرا دیوانه کردی
رفتی مرا تنها
به دستِ غم رها کردی
به جانِ من خطا کردی
مرا دیگر نخواهی
پیدا شدی با غمزه در جامِ شرابِ من
از این حالِ خرابِ من
بگو دیگر چه خواهی
بگو دیگر چه خواهی