با اینکه گلوله همبستر چشم است
هنگام عزا نیست، هنگامهی خشم است
از تخت شکنجه، از گوشهی زندان
از چوبهی اعدام، ما را نهراسان
روییده ز خون، خشم، هرگوشهی این خاک
پایان تو این است ای هرزهی سفاک
در بند کشیمت، بُریم صدایت
گیریم تقاص یک عمر جنایت
آنجا که طنابت بر گردنش آمد
یک مادر و آهش، آتش به جهان زد
ای وای از این بغض، ای وای از این آه
برخاسته از جای، یک ملت خونخواه
روییده ز خون، خشم، هرگوشهی این خاک
پایان تو این است ای هرزهی سفاک
در بند کشیمت، بُریم صدایت
گیریم تقاص یک عمر جنایت