به راه زندگی، از زندگی بایست بگذشتن
بر این خاکی که ایران است نامش
بانگ انسانی دمی پیش نهیب شوم اهریمن نشد خامُش
در این کشور اگر جبارها بودند مردمکُش
از آنها بیشتر گُردان انساندوست جنبیدند
به ناخن خارهی بیداد را بیباک سُنبیدند
به راه زندگی، از زندگی بایست بگذشتن
در شطی که آن جنبنده تاریخ است
مشو زان قطرهها کاندر لجنها بر کران مانند
بشو امواجِ جوشانی که دائم در میان مانند