رفتنی شدی کج بزاری پاتو
اینجا ایرانه هنر بسازی محو کاریکاتورت
میشنو میشنونت ولی صحنه بازیاتو
همه از برن پس اصلا نزن حرف خالیارو
دستم بستس ولی مخم بازه
گرگ و گوسفند بز و بره نازت میکننو میفرستنت
حاضر میکننت ناظم میخوردت
تازه بیخودم نمیگن میگن تا سن بگیرتت نمیفهمی
ولی اون که میگه بیشتر میفهمه قطعا احمق تره
این یه حقیقته اثباتش ته کلته
شعور کتاب نداره
میخه ترس میشه تخت تو وجودت
زیر تخت میره دست رو جنونت
جیبتم میشه سنگ رو قبوضت
قیره مغرت سرتاسر تو رکوده
گیر برّه تو گلهی گوسفندان
گرگن هار تار میبینن پوزخندام
وقتی نیازت دارن باهات دوستن فاب
وقتی نیازشون داری میگن پول نداری
اینه چیزی جامعه بزرگ کرد
بخوای پیشرفت کنی میکنن دو لغمت
یه هجده سالی میشی بزرگ تر ولی دوازده سال میکنن تو مخت
منم رپ میکنم به یه زبون دیگه
شاید به یه جا رسیدم که تو زمونه دیره
باید سریع باشم مثل فلوم تجهیزاتم مثل انگیزاتم
قافیهها تغییراتمو میدن نشونو من تفریحاتم رپ
دربیارم دفترو حریفا فلج میشن
ولی ما از قدیمم صلح و جنگو تشبیه کردیم با همدیگر
غد و یاغی هرکی با هرچی هست
گفتم اسپریو بزارم کنارو رپ کنم
وقتی بهترین رفیقم جلو چشم چک خورد
وقتی تو مدرسه میزدن به مخا دستبرد
شدم یه ویروسی که پاک نشه با الکل
گفتم میگیرم انتقاممو هرطور شده
وقتی میدیدم سپراشونو از دور دور
ملت حول محور گشنهها
میزدن قهقهه واسه مجروح شده
دنیا رینگه من یه طرفشم
یه طرفشم که همیشه پر جنگه
خیابونا بلند و پر پس کوچن
زندگی من ته یه کوچهی تنگه
رد بهشت کف کفشمه
نقشهی شهرکه روی قلبم
هرزگی این دیوارارو دیدم
که پتوی جنگو میکشن روی کلم
سرکوب سرکوب سرکوب
میگن جشنه
صدامو بریدنو مغزمو بستنو
مدام بهم میگن ولوم تهشه
سیستمو بهم تحمیل کردن
مغزمو بستنو افکارمو تهدید کردن
من این مرزارو میشکنم
این میلهها منو تحریک کردن